منهاج
وچقدر زود دیر میشود وسفر باید کرد،مثل مرداب نمی باید ماند بی گمان باید رفت بار را باید بست... نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟ نمی خواهم بدانم کوزه گر از خواک اندامم چه خواهد ساخت ولی آن قدر مشتاقم گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ وبازیگوش واو هر روز وپی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد بدین سان بشکند هر دم سکوت مرگ بارم را وخواب خفتگان آشفته میسازد دکتر علی شریعتی نظرات شما عزیزان: farzane
ساعت13:06---14 بهمن 1391
سلام دوست خوبم لذت بردم ب ما هم سر بزنیذ ممنون دوست خوبم
سلام. بسیار وبلاگ زیبایی را شروع کرده اید. به ما هم سر بزنید خیلی خوشحال میشیم
سلام ما بر آن در خاک خفته استخوانی که
هر از گاهی هوس میکرده یک سوتک بدست کودکی باشد هزاران حیف شاید هم همان آمال او یک روز در کرسی سیمرغی نشیند خوش و هر بچه به دستش سوتکی از استخوان فکر او گیرد در آن هی آن نفسهای سراپا خسته اش را سخت بفشارد و خواب از چشم خود در خواب گیران دور بنشاند خدایا آرزویش آرزوی آرزوها باد....آمین ای خدا ...آمین
سلام وب خوبی داری لطفا منو بااسم جـــــــــــــــــــوجــــــــ ــــــــــو .irلینک کن بعد بههم بگو تا با افتخار بلینکمت
دو شنبه 18 دی 1391برچسب:, :: 12:52 :: نويسنده : yasna/elina/fatima
آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|
|